سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]
نگاه نو
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بدون شرح

                                                      نگاه به زندگی

 

جوان ثروتمندی نزد یک اندیشمند رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست . اندیشمن او را به کنار پنجره برد و پرسید : چه می بینی ؟ جوان گفت : آدمهایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد .

بعد اندیشمند آینه بزرگی بعاو نشان داد و باز پرسید : در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی .

جوان گفت: خودم را می بینم.

اندیشمند گفت: دیگر دیگران را نمی بینی!آینه و پنجره هر 2از یک ماده اولیه ساخته شده اند، شیشه. اما در آینه،لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی این 2 شی شیشه ای را با هم مقایسه کن. وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و نسبت به آنها احساس محبت می کند. اما وقتی شیشه از نقره پوشده می شود، شخص تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره ای را از جلوی چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ماه مهر ( جمعه 86/12/10 :: ساعت 12:29 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بدون شرح
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 57711
» درباره من

نگاه نو

» آرشیو مطالب
رمضان
سرمشق
سرأغاز
پاییز 1386
تابستان 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب